مردم

رژیم ایران همیشه دوست دارد از «امت شهیدپرور ایران» تقدیر کند. احمدی نژاد خود را بخشی از«مردم» می­نامد. گلن بک، مجری سابق فاکس نیوز و نماینده­ی «فاشیست­های میانه­رو»، برنامه­اش را همیشه با یک عبارت شروع می­کرد: سلام آمریکا!. استیون کالبرت، کمدین لیبرال کمدی سنترال مخاطبانش را همیشه با یک نام صدا می­کند: ملت. اوباما همیشه از «مردم آمریکا» نام می­کند و مائو رهبر کشوری بود به نام جمهوری «خلق» چین.

چیزی ک این وسط همیشه به نام مردم، خلق یا توده از آن نام می­شود برخلاف نام انسانی و جهانشمولش همیشه اشاره به یک مساله دارد: همان چیزی که هجویه پردازان خوب آن را تشخیص داده­اند: ملت. کسانی که بیش از حد از انسان­ها حرف می­زنند نمی­توانند شیفتگی خودشان را به مرزها پنهان کنند. چیزی به نام مردم در سیاست اخته وجود ندارد. توده­ها بر اساس اسم روی صفحه اول پاسپورتشان ارزشگذاری می­شوند. این عبارت خطرناک است. زمانی می­توانید از قید ناسیونالیسم رها شوید که مخاطبتان عوض شود: زمانی که از تلفات انسانی جنگ عراق صحبت کردید، نه هزینه­های آن برای ملت آمریکا یا زمانی که جرات آن را داشتید که برگردید به شعارهای سی سال پیشتان راجع به امت اسلامی(که تازه در این حالت هم هنوز هم در بند ارتجاع خشک دیگری هستید)



پاسبان‌ها آشفته خاطرند


ليکن، لغزش تدريجی حاکميت به جانب تاريک‌ترين مناطق قانون پليسی دست کم يک جنبه مثبت دارد که شايسته ذکر در اينجا است. آنچه سردمداران دولت--که با چنين تعصبي به مجرم ساختن دشمن شتافتند--هنوز درنيافته‌اند اين است که اين مجرم ساختن هر دم قادر است معکوس شود و خود ايشان را هدف قرار دهد. امروزه هيچ سردمدار دولتی بر روي زمين وجود ندارد که، در اين معنا، عملاً يک جانی نباشد. امروزه، آنانی که برحسب اتفاق بايد ردنگوت حزن انگيز حاکميت را بر تن کنند می‌دانند که احتمالا روزي همکاران‌شان با آن‌ها مثل مجرم رفتار خواهند کرد. و بی شک ما آن کسانی نخواهيم بود که به حال‌شان دل بسوزانيم. به واقع، حاکمانی که با ميل و رغبت راضی شدند که خود را در کسوت پاسبان‌ها و جلادان عرضه کنند، اکنون سرانجام قرابت اصيل‌شان با جانی را نشان می‌دهند. (آگامبن، وسایل بی هدف، مقاله «پلیس در مقام حاکم»، ترجمه: امید مهرگان)*

شورش محله‌های پایین شهری لندن هیچ شباهتی به شورش سیاهان پاریسی ندارد. یک دلیلش هم این است که در اوضاع آشفته سال ۲۰۱۱، بعد از شوک درمانی اقتصاد آسیب دیده اروپا و بهار عرب اتفاق افتاد.
وسط این آشوب لندن که کم مانده تانک هم به خود ببیند**، جمهوری اسلامی ایران یکی از حساب شده‌ترین مواضع سال‌های اخیرش را گرفته است: پروپاگاندایی برای نمایش سرکوب وحشیانه در انگلیس (+)، درخواست برای بررسی موارد نقض حقوق بشر توسط دولت انگلیس (+) و حتی اعلام آمادگی بسیج برای فرستادن مردم به عنوان نیروهای حافظ صلح به انگلیس (+).
اگر به نظرتان این مواضع آشنا نمی‌آید، بگذارید حافظه‌تان را رفرش کنم. در جریان شورش سال ۸۸ ایران، غرب پیشرفته دقیقا همین مواضع را می‌گرفت: پروپاگاندایی برای نمایش سرکوب وحشیانه در ایران (+)، درخواست برای بررسی موارد نقض حقوق بشر در ایران (+) و حتی اعلام آمادگی برای حمله نظامی به ایران (+). (تغییر جمله‌بندی مورد آخر عمدی بوده؛ اشاره‌ای برای آن‌ها که می‌فهمند).
این مواضع دولت ایران یک سویه مهم حقوق بشر را خیلی زیبا نشان می‌دهد. هر شعاری که اروپا در مورد حقوق بشر می‌دهد آن‌قدر بی پایه و اساس است که به راحتی کسانی که این شعارها علیه آن‌ها داده شده، می‌توانند دقیقا همان شعارها را علیه شعاردهنده اولیه بفرستند. از این بهتر نمی‌توان نشان داد که حقوق بشر، هرگز قرار نبوده حقوق هیچ بشری را تعریف کند، دفاع از آن پیشکش. حقوق بشر در دنیای پسا جنگ سرد که داریم در آن به سر می‌بریم--با دولت‌های همیشه در شرایط اضطرارش--جز توپ بازی دنیای سیاست‌مداران چیزی نبوده است. موضع ایران یک حرکت براندازانه بود که خیلی ساده می‌گوید: گول نخورید این‌ها همه‌اش بازی بد.
تا این‌جایش را داشته باشید، و بعد این خبر را بخوانید:
یک روز پس از انتقاد محمود احمدی‌نژاد از نحوه برخورد پلیس بریتانیا با  ناآرامی‌ها در شهرهای مختلف این کشور، سفارت بریتانیا در تهران اظهارات وی  را «فتح بابی» برای بحث درباره حقوق بشر خواند و خواستار صدور اجازه ورود  نماینده حقوق بشر سازمان ملل به ایران شد. (+)
حالا نوبت انگلیس است که دست ایران را رو کند. از طرفی بعد از سال‌ها شعار لزوم برابری در مناسبات جهانی که احمدی‌نژاد داده الان می‌تواند اعلام موفقیت کند چون انگلیس غیر مستقیم قبول کرده که هر دو کشور در یک سطح هستند. اما به محض اعلام پیروزی خودش را مسخره کرده چون نمی‌تواند دیده‌بانی را داخل ایران بپذیرد. در واقع بریتانیا هم همان تضادی را به ایران یادآوری کرده است که ایران دیروزش به او یاد کرده بود.
خلاصه همه سیاست‌مداران جهان سخت مشغول چنگ زدن به هر چیزی هستند که در این شرایط پرتلاطم اوضاع را به نفع حفظ قدرت عوض کنند. الان دیگر ما نیستیم که در شرایط آشفته گم شدیم. ما شرایط را ساخته‌ایم و سیاست‌مدارانمان در آن سردرگمند و تنها راهی که جز ادعاهای حقوق بشری برای برگرداندن آبروی رفته دارند، انداختن پلیس به جان مردم است. می‌توانم بگویم: کلاسیک.
و نتیجه اخلاقی: دولت‌ها فرق نمی‌کند کجای دنیا باشند یا چه ساختار سیاسی‌یی داشته باشند، در مقابل شورش مردم همه مثل همند. انگلیس دلش به حال مردم خودش نمی‌سوزد به حال ما هم نخواهد سوخت.

* یه نفر زحمت کشیده کامل متن را تایپ کرده. بخوانید (+)
** بعد از تمام شدن متن خواندم که واقعا دیوید کامرون عزیز تهدید به ورود ارتش به خیابان کرده است.