یادبود کتاب‌هایی که تنها پادزهرشان گم و گور کردنشان بود

زمانی که خواستیم کتابخانه فرهنگی دانشکده مهندسی را مجدد راه بیندازیم یک اتاقک خاک خورده بود. کتاب‌ها را دانه به دانه گردگیری کردیم و کمک مالی را اسکناس به اسکناس جمع کردیم که دوباره راه بیفتد. زمانی که درخواست کردیم تمام طبقه‌ای که حقمان بود را به ما بدهند فقط اداهای درس‌خوانانه مدیر مالی دانشکده بود که می‌توانست جلویمان را بگیرد. البته که نگرفت و کتابخانه توسعه پیدا کرد و در ساعت‌های آخر وقت جلسات دست و پا شکسته‌ای راه افتاد. زمانی که تمام سالن پر شد از کتاب و دیوار پر از نوشته دیگر کتابخانه کار خودش را کرده بود. در آن زمان بسیجی‌های دانشکده درخواستشان این بود که از آن‌ها نیز مسئول کتابخانه باشد. درخواستشان کمی پر رویی بود وقتی کمکی برای راه‌اندازیش نکرده بودند اما خب تنها راه انصاف این بود که همه حق دارند بنویسند و بخوانند. پس فرصت داده شد که بنویسند و بخوانند. اما خب از قرار راه این‌ها راه خواندن و نوشتن نیست [+]. بالاخره کار خودشان را کردند و آن، لابد به زعم خودشان لانه فساد، را درب و داغان کردند.

نوشتم این تاریخچه را که بگویم با کتاب و نقشش هیچ کاری نمی‌شود کرد. کتاب به خودی خود یک ابزار آزاداندیشانه‌ست. افکار نوشته شده و آماده خوانده شدن و نقد شدن. همه چیز شفاف است. حتی عدم شفافیت هم شفاف است. از همین‌جاست که باید فهمید چقدر کتاب و هر مکتوبی برای خواننده دردناک است. به تیغی می‌ماند که زیر گلوی من و آن تخریب‌گر هست. خشن و سرد است و راهی جز پذیرش خودش نمی‌گذارد. راه‌های مقابله را داشته باش: سانسور، تخریب کتاب‌خانه، سوزاندن، لجن‌مال کردن نویسنده. هیچ کدام حتی نزدیک به یک راه عملی برای نابودیش نیست. یک ابزار چقدر باید نیرومند باشد که تو حتی سانسورش هم که می‌کنی بعد مجبوری بی‌خانمانش هم بکنی. و دست آخر هم که دلت خنک نشده به قدر کافی کتاب‌ها را سر به نیست کنی.
خلاصه می‌خواهم بگویم که بدانید که کتاب چیز خوبی‌ست، قدرش را بدانید. 

۱ نظر:

Unknown گفت...

هم از "کتاب" و هم از "تجمع"، از هر دو میترسند
پس از "تجمع کتاب" و از "تجمع برای کتاب" طبیعتا بیشتر میترسند